چکیده :
ترجمه ماشینی:
از پزشکان خواسته می شود تا با بسیاری از امور رسیدگی کنند.
همه آنها، بر اساس هر نظریه، بیماری نیستند.
برای مثال، پزشکی که داروهای ضد بارداری تجویز می کند یا سقط جنین انجام می دهد، بیماری را درمان نمی کند.
برخی از زنان به دلایل سلامتی نمی توانند حاملگی را به خطر بیندازند و از نظر تاریخی هم بارداری و هم زایمان قاتل اصلی بوده اند.
با این وجود، آنها حالت های بیماری نیستند و زنان مدرن معمولاً از پیشگیری از بارداری یا سقط جنین در خدمت استقلال و کنترل زندگی خود استفاده می کنند.
علاوه بر این، یافتن یک شکاف جالب فلسفی یا علمی بین بیماری ها و سایر شکایات بسیار دشوار است (reznek 1987, 71-73).
یکی از رشتههای غالب در پزشکی مدرن، بیماری را اساساً فرآیندی میداند که در بین افراد به اشکال کمی متفاوت عود میکند: بیماری نوعی انتزاعی است که به روشهای مختلف تحقق مییابد (carter 2003: whitbeck 1977).
اما از آنجایی که یک بیماری یک توهین بیولوژیکی است، تشخیص آن از آسیب بسیار دشوار است.
شاید صدمات به معنای مربوطه فرآیندی نباشند بلکه رویدادی باشند.
این مقاله فرض میکند که مسائل مفهومی ناشی از بیماریها، آسیبها و سایر شرایط پزشکی به اندازه کافی مشابه هستند که اجازه میدهند این مشکل مرزبندی را کنار بگذاریم.
معلولیت یکی دیگر از موضوعات مهم و مغفول مانده در سلامت و تندرستی است.
در اینجا فقط کمی به آن پرداخته خواهد شد، زیرا بحث های معاصر در مورد بیماری و ناتوانی معمولاً جدا از یکدیگر ادامه می یابد.
به ندرت نویسندگانی مانند گلاکین (2010) به هر دو می پردازند.
البته شایان ذکر است که بحث ناتوانی معمولاً به گونه ای تنظیم می شود که شباهت زیادی به بحث در مورد بیماری دارد.
طرفداران مدل پزشکی ناتوانی را محصول یک نقص عملکردی یا شکست در فیزیولوژی انسان می دانند.
حداقل در مورد ارزیابی نقص بدنی، این شبیه چیزی است که در زیر مدل طبیعی بیماری نامیده می شود.
این ادعا میکند که افراد دارای معلولیت، مانند افراد مبتلا به بیماریها، به دلیل این آسیبهای عملکردی بدتر میشوند و بار توضیحی آسیبهای آنها عمدتاً به دلیل ناتوانی فیزیولوژی یا روانشناسی آنها در انجام یک عملکرد طبیعی است.
مفهوم ناتوانی به عنوان اختلال عملکرد توسط تصاویر رقیب از ناتوانی که در دهه های اخیر پیشرفت کرده اند، مقاومت کرده است.
طبق "مدل اجتماعی" رقیب، ناتوانی انحراف از عملکرد طبیعی یا سالم انسان نیست که یک وضعیت غیر معمول را "تفاوت بد" با هنجار کند.
بلکه یک "تفاوت صرف" است (بارنز 2016).
اگرچه ناتوانی ها ممکن است به طور کلی وضعیت افراد را بدتر کند، اما این به دلیل نحوه تشکیل جامعه است، نه هر گونه آسیب جسمی.
ناتوانی به خودی خود فقط تنوع است، مشابه ویژگی هایی مانند جنسیت، جنسیت و نژاد.
این مدل اجتماعی توسط فعالان معلولیت ارائه شد که معلولیت را به عنوان "مضرات یا محدودیت فعالیت ناشی از یک سازمان اجتماعی معاصر که افراد دارای ناتوانی جسمی را کم یا اصلاً به حساب نمی آورد و در نتیجه آنها را از مشارکت در جریان اصلی فعالیت های اجتماعی محروم می کند" ارائه شد.
(upias 1975، به نقل از شکسپیر 2010).
مبنای علمی این موضع به این ایده متوسل می شود که «تقسیم تغییرات انسانی به حالت عادی در مقابل غیرعادی، پایه محکم تر از تقسیم به نژادها ندارد.
تنوع عملکرد یک واقعیت زیست شناسی است» (آموندسون 2000، ص 34).
پارتیشن حاصل، به نظر می رسد، بازتابی از هنجارهای اجتماعی است تا آسیب های فیزیکی اساسی.
این موضع شبیه به چیزی است که در اینجا موضع سازه انگاری در رابطه با سلامت نامیده می شود.
سلامت کمتر از بیماری مورد توجه فلسفی قرار گرفته است و این مقاله به همین ترتیب کمتر در مورد آن برای گفتن خواهد داشت.
زمین مفهومی در مورد سلامت کمی پیچیده تر از بیماری است.
یکی از روشهای تفکر در مورد سلامت میگوید که این فقط نبود بیماری است، بنابراین اگر بیماری نقص یا ناهنجاری بیولوژیکی باشد، نتیجه آن این است که یک فرد سالم کسی است که همه سیستمهای بیولوژیکی او مرتب هستند.
اما نگرش دیگری به سلامت اصرار دارد که این فقط نبود بیماری نیست، بلکه وجود چیزی بیشتر است.
یک حالت مثبت اساسنامه سازمان جهانی بهداشت (who) سلامت را «وضعیت رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه صرفاً عدم وجود بیماری یا ناتوانی» تعریف میکند (who 1948).
با توجه به دیدگاه هایی از این دست، ما باید نه تنها به سلامت و بیماری، بلکه به لحاظ سلامت، بیماری و عادی بودن فکر کنیم.
این مقاله پس از اولین بحث در مورد بیماری، به نظریه های سلامت نگاه می کند.
تمرکز روی افراد است، اگرچه برخی از نظریه پردازان (مثلاً inkpen 2019) برای مشاهده انسان و میکروبیوم های مرتبط با آنها به عنوان بخشی از یک اکوسیستم که می تواند مانند سایر اکوسیستم ها سالم یا غیر سالم ارزیابی شود، استدلال کرده اند.
doctors are called on to deal with many states of affairs.
not all of them, on any theory, are diseases.
a doctor who prescribes contraceptives or performs an abortion, for example, is not treating a disease.
some women cannot risk pregnancy for health reasons, and historically both pregnancy and childbirth have been major killers.
nevertheless,they are not disease states, and modern women typically use contraception or abortion in the service of autonomy and control over their lives.
in addition, it is very difficult to find a philosophically or scientifically interesting cleavage between diseases and other complaints (reznek 1987, 71–73).
one dominant strand in modern medicine sees a disease as essentially a process that recurs across individuals in slightly different forms: a disease is an abstract kind that is realized in different ways (carter 2003: whitbeck 1977).
but since a disease is a biological insult, distinguishing it from injury is very difficult.
perhaps injuries are not processes in the relevant sense but events.
this essay assumes that the conceptual issues raised by illnesses, injuries and other medical conditions are similar enough to let us put this demarcation problem aside.
disability is another important and neglected topic in health and well-being.
it will be addressed here only slightly, since the contemporary debates on disease and disability tend to go on in isolation from each other.
only rarely do authors such as glackin (2010) tackle both.
it is worth noting, though, that the disability debate is typically framed in a way that closely resembles the debate over disease.
medical model adherents judge disability to be the product of a functional impairment or failure in human physiology.
this resembles what will be called below the naturalistic model of disease, at least as regards assessment of bodily impairment.
it contends that people with disabilities, like people with diseases, are rendered worse off in virtue of these functional impairments, and the explanatory burden of their disadvantage is borne chiefly by the failure of their physiology or psychology to perform a natural function.
a concept of disability as dysfunction has been resisted by rival pictures of disability that have made headway in recent decades.
according to the rival “social model”, disability is not a departure from normal or healthy human functioning which makes an atypical condition a “bad difference” from the norm; rather it is a “mere difference” (barnes 2016).
although disabilities may make people worse off in general, this is due to the way society is set up, rather than any physical impairment.
disability in itself is just variation, analogous to features like sexuality, gender and race.
the social model was pushed by disability activists who defined disability as “the disadvantage or restriction of activity caused by a contemporary social organisation which takes little or no account of people who have physical impairments and thus excludes them from participation in the mainstream of social activities” (upias 1975, quoted in shakespeare 2010).
the scientific basis for this position appeals to the idea that “the partitioning of human variation into the normal versus the abnormal has no firmer footing than the partitioning into races.
diversity of function is a fact of biology” (amundson 2000, p.
34).
the resulting partition, it is held, is a reflection of social norms rather than underlying physical impairments.
this position resembles what will here be termed the constructivist position with regard to health.
health has received less philosophical attention than disease, and this essay will correspondingly have less to say about it.
the conceptual terrain in the case of health is a little more complex than that of disease; one way of thinking about health says that it is just the absence of disease, so if disease is biological malfunction or abnormality, it follows that a healthy person is someone whose biological systems are all in order.
but another way of looking at health insists that it is not just the absence of disease but the presence of something more; a positive state.
the constitution of the world health organization (who) defines health “a state of complete physical, mental and social well-being and not merely the absence of disease or infirmity” (who 1948).
according to views like this, we should think in terms not of health and disease alone, but in terms of health, disease and normality.
this essay will look at theories of health after first discussing disease.
the focus throughout is on individuals, although some theorists (e.g.
inkpen 2019) have argued for a seeing humans and their associated microbiomes as part of an ecosystem that can be evaluated, like other ecosystems, as healthy or not.